بخشی از کتاب اولیس: «استیتلی و آرام، چاق سر باک مولیگان از پلههای برج پدید آمد و جام کفی را که آینه و تیغی روی آن متقاطع بود حمل میکرد. نسیم ملایم صبحگاهی ربدوشامبر زرد گشادش را نگه میداشت. دستهایش را در هوا بلند کرد و با صدایی عمیق زمزمه کرد: 'چه شگرف است ای پدر قدیمی، جسم و خون مقدس.' ایستاد و به پلههای مارپیچ تاریک و سپس به برج نگاه کرد و بلند فراخواند: 'بیا بالا، کینچ! بیا بالا، حرامزاده ترسو!' جدی جلو رفت و روی دایره توپخانه بالای برج مستقر شد و با شادی به اطراف، به کوهها و دریا و به خورشید که تازه از پشت ابرهای شب بیرون میآمد نگریست. با نگاهی موشکافانه به آسمان جنوب شرقی خیره شد و چندین بار با صدای بلند نفس عمیق کشید. دندانهای سفید مرواریدمانندش که اینجا و آنجا نقاط طلایی داشتند در نور خورشید برق میزدند. از میان لبهای نیمهبازش، نفسهایش را با صدای 'هوووم' بیرون داد. 'چه نمای فوقالعادهای! بیا بالا، کینچ! باید این منظره را ببینی. دابلین خفته را نگاه کن.' سپس، در حالی که با دقت محتویات جام کفآلود را هم میزد، خودش را در آینهای که روی جام گذاشته بود، برانداز کرد. موهای حناییاش، چون چهره عجیب و زیبای یک مسیح، حالا در نور صبحگاهی میدرخشید. صورت پهن و چشمهای رنگپریدهاش، با نگاهی آرام و خیره به کینچ که از پلهها بالا میآمد، همراه با نسیم صبحگاهی تکان میخورد: 'خداوند به تو رحم کند، روح قدیمی.'»
#نسخه_الکترونیکی_کمک_در_کاهش_تولید_کاغذ_است. #اگر_مالک_یا_ناشر_فایل_هستید، با ثبت نام در سایت محصول را به سبدکاربری خود منتقل و درآمدفروش آن را دریافت نمایید.
تعداد مشاهده: 42 مشاهده
فرمت محصول دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 19
حجم محصول:0 کیلوبایت