بخشی از کتاب خرمگس: «او بیحرکت ایستاد و به صلیب خیره شد. لبهایش کمی تکان خورد و یکبار هم دستش را از روی پیشانیاش گذراند، انگار که دردی دارد. بعد برگشت و آهسته از تپه پایین آمد و بهسوی شهر رفت. ناقوس کلیساها برای نیایش شبانه به صدا درآمده بود و مردم با شتاب به سوی عبادتگاهها میرفتند. اما او به هیچکدام توجهی نداشت. تغییری که در درونش روی داده بود آنقدر عمیق و سهمگین بود که دیگر چیزی از دنیای بیرون برایش اهمیتی نداشت. کورکورانه پیش میرفت، انگار دیگر هیچ پیوندی با دنیای زنده اطرافش نداشت. آن شب، تنها در کوچههای تنگ شهر سرگردان بود و ذهنش پر از سردرگمی و تلخی. همهچیزهایی که به آنها ایمان داشت، همهچیزهایی که به آنها اعتماد میکرد، فرو ریخته بودند. نقاب از چهره دین کنار رفته بود و حالا فقط ریاکاری میدید، جایی که پیشتر تقدس دیده بود. این ضربه، تا عمق وجودش نفوذ کرده بود و او را تهی کرده بود اما با آتشی نو شعلهور ساخته بود. آتشی نه از جنس ایمان، بلکه از جنس عصیان.»
#نسخه_الکترونیکی_کمک_در_کاهش_تولید_کاغذ_است. #اگر_مالک_یا_ناشر_فایل_هستید، با ثبت نام در سایت محصول را به سبدکاربری خود منتقل و درآمدفروش آن را دریافت نمایید.
تعداد مشاهده: 34 مشاهده
فرمت محصول دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 24
حجم محصول:0 کیلوبایت