PDF نسخه کامل رمان آندرومدا
اثر صبا عابدی
تعداد صفحه ۱۹۰۶
کیفیت خوانای فایل عالی
لینک مستقیم
دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها
دانلود و وعرفی رمان
آذر قصه تنهاست اما قویه…نمیشینه و میجنگه ولی قلب مهربونش اجازه خراش نمیده ، قلبش فقط پرستار دلایِ مهربونه! یه روز از بین همه مریضای قلب آذر ، مریضی میاد که به مریضِ دائمی اون تبدیل میشه… مریضی که با نفرت از آذر شروع میکنه اما دیگه بدون اون نمیتونه ، رگِ سرش محتاج چشمای پرستار دلش میشه؛ اونقدری که دنیا بین عشق آتشین پرستار دل و مریضِ نگاهش متوقف میشه…
تکه ای از رمان آندرومدا
جوابشو ندادم و خودمو به در نزدیک تر کردم…به مغازه لباس فروشی اون سمت خیابون که تا حالا بهش دقت نکرده بودم نگاه کردم…چند مدل مانتو تن مانکن کرده بود و با دکور قدیمی ویترینشو چیده بود! + خانوم؟! قهری؟ – نه…قهرم نمیاد + پس چرا حرف نمیزنی باهام؟ برگرد چشاتو ببینم! – حرفمم نمیاد! + خیلی خب…درست بشین کمربندتم ببند! تا برگشتم درست بشینم سرم رفت وسط سینش…دستشو برد از پشت سرم کمربندمو کشید و بست..آروم کنار گوشم گفت : بری میمیرم آذر…هیچوقت نرو…خب؟ – برو ، برو عقب…لطفا! عقب کشید…با چشمای مهربونش بهم خیره شد…بازم عسلیاش کاراملی شده بودن…
لبخند کج خوشگلی بهم زد و گفت : حرفامون مردونه بود…دیدی که کتکشم نزدم! – من چیزی نپرسیدم! + من از چشمات حرفاتو میفهمم…میدونم نگرانشی! – نیستم اما خوشم نمیاد هی بهم میپرین! + مگه خروس جنگی گیر آوردی که بهم بپریم؟! نگاه چپکی به شوخی بی مزش انداختم…ماشین و روشن کرد و از گوشه چشم جدی بهم خیره شد : دفعه آخرت باشه جونتو قسم میخوری…اگه قسم نمیخوردی حسابشو میرسیدم! – واسه همون قسم خوردم که حسابشو نرسی…اون روز به اندازه کافی ....