گزیده ای از متن کتاب: آن روزها که به شهر «عدنان» رسیدم «جشن نوسده» برپا بود و برای تماشا به درون شهر رفتم. یک جایی رسیدم که «هال خورشید» نام داشت و در «هال» خیمه ای برپا بود که اندورن آن «سایه بازی» نشان داده میشد. هال تاریک بود و روی پرده آدمکی به صورت «چلیپا» تکان می خورد و حرکتهای شگفت از وی پدید میشد. گویی آدمک همه چیز را می فهمید و لعبت باز از آدمک می پرسید که آیا سیب دوست داری؟ آدمک سر خود تکان می داد که آری! و چون از وی می پرسید که بادنجان خام دوست داری؟ سخن نمی گفت. لیکن سر تکان می داد که نی!...
#نسخه الکترونیکی کمک در کاهش تولید کاغذست. #اگر_مالک_یا_ناشر_فایل_هستید، با ثبت نام در سایت محصول را به سبدکاربری خود منتقل و درآمدفروش آن را دریافت نمایید.
تعداد مشاهده: 238 مشاهده
فرمت محصول دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: .pdf
تعداد صفحات: 80
حجم محصول:0 کیلوبایت
کد کاربری 14926سایر فایل ها