PDF نسخه کامل رمان به طعم تمشک نویسنده: #رعنا #بنفشه ژانر: #عاشقانه #رئال #بزرگسال #صحنه_دار


رمان به طعم تمشک از نویسنده رعنا، بنفشه با لینک مستقیم

ژانر رمان: عاشقانه،رئال، صحنه‌ دار، بزرگسال

تعداد صفحات: 1518

 

خلاصه رمان: تارا، دختر خجالتی و لکنتی که در سایه‌ی خواهران خوش‌ زبانش گم شده، ناگهان با پیشنهاد ازدواجی شوکه‌ کننده رو به‌ رو می‌شود: کیارش، پسرعموی دورا دورش که ۲۰ سال از او بزرگتر است و با فرزندش از طلاقی تلخ بازگشته. عمو که مدیونش هستند، این وصلت را تحمیل می‌کند. اما وقتی تارا و کیارش نزدیک می‌شوند، احساسات غیرمنتظره‌ای شعله‌ور می‌شود—احساساتی که هم درمانگر زخم‌های کیارش است، هم تارا را از پوسته‌ی تنهایی‌اش بیرون می‌کشد. آیا جامعه و خانواده اجازه‌ی شکوفایی این عشق نامتعارف را می‌دهند؟  …

قسمتی از رمان به طعم تمشک

زنگ زدم دیدم زنگ نخورد انگار برق رفته بود. کلید انداختم رفتم داخل. پشت در خونه کفش خواهرام بود خواستم کلید بندازم برم داخل که صدای ترانه رو شنیدم که گفت: حالا مگه لکنت تارا چه عیب بزرگی هست که زن کیارش بشه با یه بچه و یه زن طلاق داده! بدنم خشک شد کلید تو دستم سر شد. ترمه گفت: تارا هزار تا زیبایی داره اما مردم عقلشون به چشمشونه. زن پسر عمو محمد یادت نیست چی گفت درمورد تارا؟ با این خانواده اطرافمون کی میاد سمت تارا؟ یه قدم ناخوداگاه عقب رفتم و و مامان گفت: غلط کرد زنیکه. تارا فقط خجالتيه. اونم بخاطر لکنتشه، بچه‌های خودش مریضن. ترانه گفت:  تارا به این خوشگلی. دوباره بره گفتار درمانی شاید اینبار جواب بده. حیفه مامان دخترتو دو دستی بدی بره به اینا. مامان عصبانی گفت: ترانه چقدر نمک نشناسی، هر

چی داریم از عموت داریم. وگرنه بعد فوت پدرت با اونهمه بدهی و بی‌‌کسی الان نه این خونه بود نه زندگی و جهاز شما! اونوقت در مورد عموت اینجوری میگی؟ ترمه گفت: مامان راست میگه تا بهمون می‌رسیدن خوب بودن الان ازمون دختر خواست بد شدن. بغض کردم. سرم داشت گیج می‌رفت هم حق داشت هم درد داشت حرف‌ها خودم می‌دونستم نصف حرف‌ها درسته، عمو گردن ما خیلی حق داشت یاد حرف تو ماشینش افتادم انگار یکی چنگ زد به قلبم. دستم شل شد. کلید از دستم افتاد زمین. يهو همه ساکت شدن، در با شدت باز شد. مامان متعجب به من نگاه کرد خم شدم کلید رو برداشتم اشکمم ریخت. آروم گفتم سلام و بدون نگاه کردن به کسی رفتم تو اتاق در رو بستم. اشکم کل صورتم رو گرفت. مامان در اتاقم رو زد و گفت: تارا… چی شده؟

خوبی؟ جواب که ندادم در اتاقم رو باز کرد اومد داخل و گفت: تارا. برنگشتم سمتش فقط وسط اتاق ایستاده بودم. مامان اومد سمتم که با لکنت بیشتر از همیشه گفتم: حرف‌هاتون رو شنیدم می‌خوام تنها باشم. هر وقت استرس داشتم لکنتم بدتر می‌شد. مامان بازوم رو گرفت و گفت: تارا جان. شاکی گفتم: مامان… دستش رو از لحن و صدام عقب کشید و گفت: باشه. این اولین بار بود تو عمرم صدام رو بلند کردم. با لباس بیرون دراز کشیدم انقدر گریه کردم بخاطر این سر در گمی خودم که خوابم برد. با ویبره موبایل تو جیبم بیدار شدم. شماره سیو شده کیارش بود به ساعت نگاه کردم ده شب بود. استرس گرفتم دوباره و زبونم بند اومد. تماسش رو رد کردم و براش مسیج دادم: ببخشید دستم خورد‌. سریع جواب داد: بابا گفت صبح کلاس داری بعدش میای …

دسته بندی: دیجیتال فایل » ادبیات-داستان-شعر-رمان-کتاب

تعداد مشاهده: 44 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.pdf

فرمت فایل اصلی: PDF

تعداد صفحات: 1518

حجم فایل:5,117 کیلوبایت

 قیمت : 25,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل