خلاصه کتاب من ملاله هستم
بخشی از کتاب من ملاله هستم:
«زمانی که طالبان وارد دره سوات ما شدند، زندگی به تدریج تغییر کرد. ابتدا تغییرات کوچک بودند: محدودیتهایی برای موسیقی، منع تماشای تلویزیون، و توصیههایی درباره لباس مناسب. اما به زودی این محدودیتها شدیدتر شدند. روزی که اعلام کردند دختران دیگر نمیتوانند به مدرسه بروند، احساس کردم دنیا زیر پاهایم فرو ریخته است. مدرسه برای من تنها مکانی برای یادگیری نبود، بلکه پناهگاهی بود که در آن میتوانستم رویاهایم را پرورش دهم، با دوستانم باشم و آیندهای متفاوت از آنچه برای بسیاری از دختران در منطقه ما مقدر شده بود، تصور کنم. پدرم که خود مدیر مدرسه بود، تصمیم گرفت مدرسه دخترانه را مخفیانه باز نگه دارد. هر روز صبح با ترس و در عین حال اشتیاق از خواب بیدار میشدم، کتابهایم را زیر لباسهایم پنهان میکردم و مسیری که زمانی پر از شادی و هیجان بود، اکنون با ترس و نگرانی طی میکردم.
پدرم همیشه به من میگفت: «ملاله، میتوانی هر چیزی را که میخواهی از من بگیری، اما نه تحصیلت را.» او معتقد بود که آموزش، به ویژه برای دختران، کلید رهایی است. در جامعهای که زنان اغلب به خاطر جنسیتشان محدود میشوند، تحصیل میتواند دری به سوی برابری و عدالت باشد. در شبهایی که صدای انفجار و تیراندازی خواب را از ما میربود، پدرم برایمان از مبارزان بزرگ تاریخ میگفت: گاندی، مارتین لوتر کینگ، و دیگران که با روشهای صلحآمیز در برابر ظلم ایستادند. در آن زمان، نمیدانستم که به زودی خودم نیز در مسیر مشابهی قدم خواهم گذاشت. وقتی شروع به نوشتن وبلاگ برای بیبیسی کردم، تنها یک دختر نوجوان بودم که میخواست داستان زندگی تحت حاکمیت طالبان را به جهانیان بگوید. نمیدانستم که کلماتم چه قدرتی خواهند داشت و چه بهایی برای آن خواهم پرداخت.»
تعداد مشاهده: 4 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 27
حجم فایل:0 کیلوبایت