PDF رمان دُر از مریم پیروند (نسخه کامل رمان 2376 صفحه)
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رمان
PDF رمان دُر از مریم پیروند (نسخه کامل رمان 2376 صفحه)قابل اجرا بر روی گوشی تبلت لب تاب و..
.ژانر رمان : عاشقانه
خلاصه رمان دُر
مامان با گریه به طرفم اومد و دستمال کاغذی رو زیر بینیش کشید و گفت: مگه نگفته راضی شده یه روز در هفته پناه رو بیاریم پیش خودمون؟ خب پس چرا بابات رفت بچه رو نداد بهش؟ گفت… گفت پشیمون شده زیرِ قول و قرارش زده. -بابا کجاست؟ مامان با بغض و گریه دستش رو تکون داد: زنگ زد، تو خیابون علاف مونده، میگه حالم خوب نیست حتی بیاد خونه، ببین این پسره چه بدبختی واسمون درآورده… میگم دُرسا دوباره یه زنگ بزن بهش، باش حرف بزن، ببین حرفِ حسابش چیه، واسه چی داره هر روز یه جور دورمون میده… بگو مگه خودت قول ندادی، مرد باش رو حرف بمون دیگه …
قسمتی از داستان دُر :
اردوان بعد از ورود ما به خونه اش و خوش آمدگویی به هر دومون رفت سر کارش… منو مامان هم پناه رو اه رو بردیم مهد نزدیک خونه اردوان اسم نویسیش کنم… خانم طوسیان رو که قبل از این تو خونه اردوان دیدم با دیدن پناه کلی خوشحال شد و گفت: پناه رو بذاریم و سر ظهر بریم دنبالش.
روز اولش بود با کلی ناآشنایی نسبت به اون فضا، اما در هر صورت خانم طوسیان خیالمون رو راحت کرد که سعی میکنه تا بهش بد نگذره. مامان ناهار درست کرد منم اتاق پناه رو مرتب کردم جرات نداشتم جلو مامان پا تو اتاق اردوان بذارم، اما دلم بی محابا پر میکشید برم اتاقش و به وسایل مختص
به خودش سرک بکشم اصلا دلم توی اتاقش بود. احساس می کردم هر چیزی تو اون اتاقه به منم تعلق داره، چون صاحبش الان متعلق به من بود… این مالکیت چنان حسی درونم ایجاد کرد که قلبم محکم تر از هر زمانی کوبید. با دلتنگی شمارهاش رو گرفتم و از جلوی اتاق سرکی کشیدم تا مطمئن بشم مامان
دوروبر اتاق پناه نیست و نمیتونه صدام رو بشنوه بله گفتنش رو که شنیدم تو دلم با حرص گفتم بله و زهرمار، خب یه جان بگو بعد گفتم شاید بخاطر مامانه که داره رعایت میکنه صبح هم با یه نگاه هوهولکی به صورتم سریع از خونه بیرون رفت وقتایی که کسی کنارمون باشه یه جور سرد و خشک رفتار میکنه …